- پهن جای
- جای فراخ و پهناور زمین وسیع: بر آمد غو بوق و هندی درای بجوشید لشکر بدان پهن جای. (فردوسی)
معنی پهن جای - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سوهان
آنکه آهن بدندان نرم کند، اسب سر شخ پر زور
سخت جان، سخت کش
آنکه وسیع کند آنکه فراخ سازد، آن که عریض کند آنکه با پهنا نماید و عریض جلوه دهد: به پهنی شدی (آیینه) چهره را پهن ساز} درازیش کردی جبین دراز) (نظامی)
دربارۀ، درحق، برای مثال پدر به جای پسر هرگز این کرم نکند / که دست جود تو با خاندان آدم کرد (سعدی - ۱۶۸)